روزهای نارنجی پسر اسلامشهری

روزهای نارنجی پسر اسلامشهری

-از کجا می‌آی؟
*از اسلامشهر آقا.
-ببین اینجا پول نداریم. اما پول دست‌مون بیاد بین همه پخش می‌کنیم. بزرگترهای تیم بیشتر، کوچکترها کمتر…
*قبولِ آقا. من اومدم بازی کنم…

روزهای نارنجی پسر اسلامشهری

شاید این اولین مکالمات محمد شهریان در آغاز ورود به زندگی حرفه‌ای‌اش بود.

در 17 سالگی.

از آن روز تا امروز حدود 10 سال گذشته اما او هرگز از تیم داماش لنگرود در لیگ یک پولی نگرفت. شاید در حد دو سه بار رفت و آمد بین لنگرود در گیلان تا اسلامشهر در تهران. چون داماش و بانک آریا و اختلاس سه هزار میلیاردی که می‌گفتند گرفتند، رویای جوان اسلامشهری را برای دریافت حداقل دستمزد برآورده نکرد.

محمد شهریان اما قبول کرده بود که بازی کند و بازی کرد. بزرگ شد، و در فضای بسکتبال ایران بزرگتر. وقتی به اسلامشهر برگشت مادرش پرسید؛

محمدجان، پسرم لنگرود چی برات داشت؟

گفت: لیگ برتر.

بازی‌های لیگ یک برای پوینت گارد اسلامشهری، سکوی پریدن به لیگ برتر شد.

تیم‌های صاحب نام و بازی‌های بیشتر. یک روز که به در خانه رسید مادرش پرسید؛ محمدجان این چیه تو دستت؟

گفت: قرارداد نفت.

اما تا قبل از آن، روزی که محمد نامش را در بین مسافران تیم ملی بسکتبال و دوره بعد با تیم ب ایران در جام ویلیام جونز چین تایپه دید، دو بار شادی وصف‌ناپذیر بازی ملی در چشمانش برق زد. آن هم در 23 سالگی.

مادرش گفت؛ خیر ببینی پسرم.

روزی که با قراردادش از نفت، پول گرفت، نصفش را خرج سلمانی محل کرد! چند تومن‌اش هم داد خالکوبی! اما کسی که محمد شهریان را می‌شناسد می‌داند؛ مادر برای او یعنی عشق، یعنی تمام زندگی. او عاشق خانواده‌ است. از لنگرود تا گرگان، از آنجا تا تهران و بردن جام قهرمانی لیگ برتر با پتروشیمی بندرامام. سفر به اصفهان و بعد آبادان. در تمام این سال‌ها، محمد شهریان همان جوان پرانرژی با چهره‌ای مصمم و با نگاهی به آینده‌ که از 17 سالگی، زندگی‌اش را با دعای مادر روی پاهای خودش تنظیم کرده است.

این مطلب را هم مطالعه کنید؛  پدرم را همیشه پشت صحنۀ زندگی خودم می‌بینم / محمودی: نقطۀ ضعف من بسکتبال بود

یک روز چمدانش را بست. مادرش پرسید کجا می‌ری پسرم؟

گفت: بانکوک.

روزهای نارنجی پسر اسلامشهری

در جام باشگاههای آسیا، تلاش شهریان برای رسیدن به استانداردهای بین‌المللی ستودنی بود. فضای متفاوتی از بازی‌های لیگ برتر، نفت آبادان و لنگرود، حتی ساعت‌های آموزشی در اسلامشهر. ظرفیت‌های روحی – روانی  محمد، اول در تیم به کمکش آمد.

او در کنار بزرگان کم نیاورد و بعد همین ظرفیت‌های بزرگ شدن در بسکتبال بود که منجر به عقب ‌نشینی‌اش در تقابل با حریفان آسیایی نشد. محمد با نفت تا سومین تیم جام باشگاههای آسیا پیش رفت…

مادرش پرسید؛ چی آوردی پسرم؟

-مس.

مدتی نیست که به رفسنجان رفته اما پسر خودجوش و زودجوش اسلامشهر، در دو بازی با پیراهن تیم مس، انگار بچۀ رفسنجان است. با همان تعصب همیشگی. با همان تمرکز روی برنامه‌هایش برای موفقیت تیم. چند دقیقه بعد از بازی با نفت، وقتی دوربین روی نیمکت مس بود، تصویر سر پانداژ شده محمد فقط جای یک شکستگی یا خراش و ضربه نبود. به علاقه‌اش به تکواندو قبل از شروع بسکتبال با چند مدال قهرمانی هم ربطی نداشت. بلکه نشانه‌ای از جانفشانی‌ و تعصب شهریان برای تیمش است و این صحنه‌ها بارها اتفاق افتاده است. هیجان، تلاش و شور و علاقه‌ای که در بازی، با انگیزه دادن به دیگر بازیکنان ایجاد می‌کند، محمد شهریان را بدل به بازیکنی منحصر به فرد کرده است…

کجا می‌ری پسرم؟

با تیم می‎ریم رفسنجان تا قوی‌تر برگردیم.
خدا پشت و پناهت باشه.
زنده باشی مادرم. الهی همیشه سایه‌ات بالا سرم باشه.

دیدگاهتان را بنویسید