حسن میرزاآقابیگ ملیپوش بسکتبال دهههای 50 و 60، مربی تیم ملی بسکتبال دههی 70 و رئیس هیئت بسکتبال استان تهران بین سالهای 1375 تا 1381، از مدیرانی است که همیشه به گفت و گوهای بدون ویرایش معروف است.
زمانی که ریاست هیئت تهران را برعهده داشت چند تیم از تهران را روانهی مسابقات بینالمللی کرد از جمله تیم جوانان تهران با چهرههایی چون مهدی کامرانی، آیدین و صمد نیکخواهبهرامی و … که در سال 1378 به پرم روسیه رفتند.
یا تیم منتخب تهران که در مسابقات جام امارات (رمضان) در دبی بازی کرد.
تیمهای نونهالان تهرانی نیز در روزگار مسئولیت میرزاآقابیگ، به تورنمنتهای کشورهای همسایه میرفتند. همچنین وی برگزاری تورنمنتهای داخلی و خارجی را در تهران ترتیب میداد. کاری که بعد از میرزاآقابیگ و پس از گذشت 22 سال دیگر انجام نشد.
میرزاآقابیگ نخستین کسی بود که بازی سهنفره (بسکتبال خیابانی) را در زمینهای روباز و سالن، ساماندهی کرد. در سالهای 1378 و 1379، برای نخستین بار بازی سهنفره را در چهار منطقهی شهرداریهای مناطق تهران برگزار کرد. در مسابقات باشگاههای تهران طلای 18 عیار آورد و به برترینها جایزه داد. مسابقات مینی بسکتبال تا بزرگسالان باشگاههای تهران برای چند سال پی در پی به صورت منظم برگزار شد.
اثرات بسکتبال دگرگون شده با مدیریت تحولگرای میرزاآقابیگ که از افراد متخصص بسکتبال در کنارش سود میجست، در سالهای آتی در کلیت عمومی بسکتبال ایران پدیدار شد و امروز کسی نمیتواند با مرور تاریخ بسکتبال تهران، این خدمات به بسکتبال ایران را منکر شود.
متأسفانه از نیمهی نخست دههی 80 که بذر «تمامیتخواهی» را در مدیریت فدراسیون پاشیدند، به مرور زمان مدیرانی همچون میرزاآقابیگ حذف شدند. شوربختانه این کارکرد منفی که حذف افراد زیادی را به همراه داشت در گذر سالها تا به امروز، فراگیر شد و ضربات جبرانناپذیری به بسکتبال وارد کرد که هنوز تبعاتش پیداست.
«تمامیتخواهی» در بسکتبال، به جای «عملگرایی» مدیرانی مثل میرزاآقابیگ قرار گرفت و شکلگیری ارتباط شوم با مدیران بالادستی و مافیای ورزش، که با مقاصد شخصی و اهداف سیاسی درهمتنیده شده بود، روی زشت خود را نمایاند و منجر به کنار زدن افراد با تصمیمات دیوانهوار تمامیتخواهی شد.
دیگر کارنامهی میرزاآقابیگ و امثال او برای جریان تمامیتخواه مهم نبود و بسکتبال در طول دههی 90 به جایی رسید که رویکرد نقد مسائل عمومی مساوی بود با حذف افراد. متأسفانه امروز هم شاهد این پدیدهی شوم در بسکتبال هستیم که برخی با همان الگوی قبلی و حذف افراد، در پی پوشش ضعف مدیریت و سوءتدبیر خود در بسکتبال هستند اما زهی خیال باطل.
دورهی پس از حذف میرزاآقابیگ، فصل «درو» محصولی بود که توسط دیگران کاشته شده بود اما در درون خود اقدامات خانهبراندازی داشت که به چشم نمیآمد. مثل روز روشن بود که یک روز با تمام شدن اندوختهها و پشتوانههای بسکتبال چه بلایی سر بسکتبال خواهد آمد و این روز خیلی وقت پیش اتفاق افتاد. وااسفا! برخی که الگوی خود را از دورهی تاریک بسکتبال وام گرفتهاند، امروز بر مسندی تکیه دادهاند که همان راه را میروند و بالطبع روزهای سیاهتر بسکتبال میرسد.
در گفت و گوی اختصاصی سایت خانه بسکتبال ایران با دکتر حسن میرزاآقابیگ، وی به قسمتهای تاریک آن دوره اشارهی گذرایی داشت اما گفت چه سود. «زمانی که میگفتیم یک عده به خاطر منافع شخصی فقط سکوت میکردند و امروز هم به همان منوال است اما دیگر بسکتبالی وجود ندارد»!
میرزاآقابیگ در بسکتبال کجاست؟ چه میکند؟
– در آکادمی بسکتبال پرسپولیس به اتفاق پسرم کار پایه میکنیم. بخش پر رنگ زندگی من همیشه بسکتبال بوده و کسی هم نمیتواند حذفم کند. مگر اینکه خودم نخواهم ادامه بدهم که چنین تصمیمی ندارم چون عمرم در بسکتبال گذشت.
اخبار بسکتبال را دنبال میکنید؟
– بله. الیماشاالله افراد متخصص داریم (خنده). با این افراد دیگر چه کاری برای بقیه باقی میماند! فقط نکتهای که میخواهم اضافه کنم؛ وضعیت بسکتبال امروز در یک نگاه؛ آدمهای کوچک، کوچک فکر میکنند پس به هیچ کجا نمیرسیم.
به نظرتان خروجی ندارد؟
فدراسیون بسکتبال در سال 1000 میلیارد تومان که شامل بودجه خودش و تیمها و کل بسکتبال میشود گردش مالی دارد اما خروجی کو؟ چه نتایجی گرفتیم؟
شما دورهی 15 سال مدیریت مشحون هم منتقد او بودید.
– آن موقع این روزها را پیش بینی میکردم و نقد داشتم. به من میگفتند زد و بند کن به مدیریت بسکتبال برگرد اما من اهل بده بستان نبودم. دوست داشتم مدیر بسکتبالی شناخته بشوم نه آدم کسی. مشحون خدا رحمتش کند اما موجسوار خوبی بود. موجی که با امثال بنده و با مدیریت دکتر غضنفری راه افتاد، ایشان به بهترین شکل سوارش شد و نتیجه گرفت و روزی که داشت میرفت هیچی باقی نگذاشت.
چه چیزهایی الان به شما همان انتقاداتتان به دورهی مشحون را یادآوری میکند؟
– بارها فکر میکنم شاید ما طی سالها زندان بودیم که یکسری افراد الان در بسکتبال شاخص شدند! اما ما آنها را نمیشناسیم. آن وقتها افراد حذف میشدند و یکسری جایشان گذاشته میشدند که معلوم بود وضع با این افراد درست نخواهد شد اما چون چاپلوسی و تملق میکردند همیشه در چرخه بودند.
فدراسیون بسکتبال در زمینه تیم ملی مدعی است در حال پوستاندازی است. الان دو سال و نیم از این شعار میگذرد آیا تغییراتی در این خصوص رخ داده است؟
– پوستاندازی در دباغخانه؟ کدام بازیکن جوان؟ اگر برنامه داشتیم امروز 5 تا تیم ملی داشتیم. ما امروز برای یک بازیکن ملی نباشد نگرانیم. امروز ظرفیت بسکتبال 20 تا 30 برابر بیشتر از 20 سال پیش شده است. تا کی میخواهند پوستاندازی کنند؟ نتایج گویای همه چیز است. مدیریت منابع نداریم مشکل اینجاست. به تیم دوم ژاپن باختیم به تیم سومش هم میبازیم. ردههای سنی باختیم. لابد کشورهای دیگر نشستند تا پوستاندازی ما را نگاه کنند! بعد به ما ببازند!
نسلسازی هزینه دارد و از خودگذشتگی میخواهد. به جای اینکه دنبال این باشیم از بسکتبال چیزی ببریم باید یک چیزی به بسکتبال اضافه کنیم. حرفها با عمل یکی نیست. یک جوری رفتار میکنند انگار ما نسل دایناسورها بودیم! تا سال 1370 بازیکن تیم ملی بودم و تمامی این سالها عمرم در بسکتبال و مدیریت در ورزش گذشت. شما کادر فدراسیون بسکتبال را ببینید. کدامشان نامآشنای بسکتبال یا در جاهای دیگر مدیریت کردند؟ چگونه باید به این افراد اعتماد کرد و بسکتبال را دستشان داد؟ با کدام عملکرد؟
شما شاید مدیران بخشهای میانی منظورتان باشد در صورتی که رئیس فدراسیون هم کارنامهی مدیریتی نداشت که رئیس یک فدراسیون درجه یک شد.
– رئیس فدراسیون به جز سه چهار سال ریاست هیئت استان اصفهان که آن هم همه میدانند چطور رئیس هیئت شد، چه سابقهی مدیریتی دارد؟ متأسفانه اساسنامههای وزارت ورزش و جوانان و سیاسی کاری در ورزش عامل نابودی ورزش شده است نه فقط بسکتبال. مسأله بازنشستگی و خانهنشین کردن مدیران باتجربه یکی از آن اشتباههاست. الان هم که هر کسی به فکر یک جریان سیاسی است تا به آن وصل شود و از طریق آن به ورزش بیاید. اصل ورزش در مدیریت کردن ورزش مخدوش شده است. یک سری افراد متملق و چاپلوس با ترفندهای خودشان به وزارتخانهها نزدیک میشوند و از پیژامه به کت و شلوار برند رسیدهاند! ما که بالای 30 سال در ورزش مدیریت کردیم این افراد را میشناسیم…. اینها برای من مهم نیستند. برای من آنچه اهمیت دارد این است که در زندگیام همیشه در جای درستی ایستادم.
در لیگ برتر بسکتبال شاهد بحران بزرگی هستیم که از دو سه سال پیش آغاز شد و ادامه دارد و به نظر با این روند در سالهای بعدی همین مقدار نیمچه ماهیت خودش را نیز به عنوان لیگ برتر از دست بدهد. چه باید کرد این کار اتفاق نیفتد و مهرامها نروند؟
– کار بزرگ آدم بزرگ میخواهد. امروز به قدری بنگاه اقتصادی و حامی مالی علاقهمند به سرمایهگذاری هستند که میتوانید همه را در ورزش از جمله بسکتبال جذب کنید. وقتی شما فقط از حامی مالی بگیرید و در ازاش چیزی ندهید، طبیعی است که برود. حامی مالی که نیاز مالی ندارد یکسری رفتارها و برخوردهای غیرقابل تحمل است که باعث فرار اسپانسر میشود. یعنی شما نه تنها در جذب سرمایه روشی پیاده نمیکنی بلکه هدف معنوی سرمایهگذار را هم تأمین نمیکنی. سرمایهگذار را برای گروهی از اطرافیان خودت میخواهی تا دستشان را یک فصل در جایی بند کنی! خب، این بدترین شکل جذب سرمایه در بسکتبال است و طرف وقتی دید یکی دو سال بازیچهی یک عده شد و بسکتبال خروجیای برایش ندارد، پا به فرار میگذارد.
مهرام رفت، کاله مشخص نیست چه اهدافی دارد و هر دو به عنوان باشگاههای بزرگ در بسکتبال سرنوشت نامعلومی دارند.
– کاله با مدیریتی که من واقعاً دلم میسوزد با همهی علاقهمندی، وقت، انرژی و سرمایه، یک برنامه درست برایش تبیین نکردند. روز آخر سه مربی به تیمش اضافه کردند خب چه کسی جوابگوست؟ جوابمان را با چهار سال کار کاله از مدیریت این مجموعه باید بگیریم یا تحمیل مربیان توسط فدراسیون! الان هم که چند هفته گذشته خدا را شکر کسی پاسخگو نیست. چند ده هزار یا صد هزار دلار برای یک تیم هزینه شده است اما خروجیاش کو؟ رئیسی که آن بالا نشسته توانمند نیست که این ظرفیتها را به درستی اداره کند طوری که منتهی به یک نتیجهی مطلوب شود. این همه خرج شده آخرش همه ناراضی هستند. این ضعف مدیریت است. آقای سلیمانی (به اتفاق برادر بزرگتر) یا گنجی مدیران بسیار مؤفقی در صنعت هستند. این افراد در ورزش به دنبال مربیگری تیم ملی یا مدیریت فدراسیون نیستند اما به فکر جایگاه و منزلت اجتماعی خود در راستای اجرای مسئولیت اجتماعیاند که باید رئیس فدراسیون توانمند باشد و به این موضوعات توجه کند. تبعات خروج مهرام با عددسازی در لیگ برتر که بدون ضابطه تیم اضافه کنیم، جبران نمیشود.
برگردیم به بحث لیگ برتر. مهرام که بخشی از هویت لیگ برتر بود، نیست. به معنای «لیگ برتر» چند تیم در حد و اندازه آن میبینید؟
– چهار تیم. فقط چهار تیم داریم. البته به سایر تیمها هم احترام میگذارم چون در این اوضاع تیمداری کار سختی است اما وقتی میخواهیم دربارهی استانداردها صحبت کنیم، تعارف و تمجید را کنار بگذاریم. من الان میتوانم مدعی شوم که لیگ برتر را با 20 تیم برگزار میکنم. آیا این لیگ واقعاً «لیگ برتر» است؟ چه قواعدی در لیگ برتر داریم و تیمها چه شرایطی باید داشته باشند؟ چند بازیکن ملیپوش بیرون ماندهاند؟ لیگ برتری که بازیکن ملی و مطرح بسکتبال هنوز تیم ندارند، «لیگ برتر» میشود؟ بله در حرف میشود با کلمات بازی کرد. همانطوری که امروز «عددسازی» میکنند و به زور میخواهند وانمود کنند 12 تیم لیگ برتری دارند. نتایج تیم ملی و لیگ برتر ارتباط معنیداری دارند. وقتی تیم ملی حالش خوب نیست، یعنی لیگمان مشکل دارد. یعنی قسمتهای دیگر خوب کار نمیکند و تبعات خوب کار نکردن به تیم ملی رسیده است. در لیگ برتر فقط برای تیمها خرج میتراشند. واقعاً لیگی نداریم. خروجی لیگ باید پدیده باشد، خروجی لیگ باید 3 تا تیم ملی باشد، کدامیک از اینها را داریم؟
شما با این نظر مؤافقید که بسکتبال از اهداف ملی به سمت مقاصد شخصی و منفعت فردی چرخید؟
– نمونههای زیادی وجود دارد که این نکته را تأیید میکند. دلالی، تصفیه حسابهای شخصی، خصومت بین افراد، نان به نرخ روز خوردن برخی، سکوت در قبال نابسامانی بسکتبال و … همهاش در همین راستاست و از کدام اهداف ملی صحبت کنیم؟ با این روند تا 5 سال دیگر هم به جایی نخواهیم رسید. روندی اصلاً وجود ندارد که بگوییم در این روند قرار گرفتهایم. روند یا فرایند یک چشماندازی دارد که باید آیندهای را تصور کرد. ما برنامهریزی نداریم. همین تیم ملی با شعار پوستاندازی تا حالا 3 تا سرمربی طی دو سال عوض کرد! این برنامهی بلندمدت است؟ هر مربی بنا بر سبک و سیاق و سلیقهی خودش فقط به صورت مقطعی آمد و رفت. الان در بسکتبال هیچ آیندهی روشنی متصور نیست. این حرف آخر من است.