خانه بسکتبال ایران؛ صالح فروتن، از آن نام و نام خانوادگیهای رشک برانگیز است.
هم صالح باشی، هم فروتن.
پسر مشهدی بسکتبال ایران این روزها در تیم آویژه صنعت پارسا مشهد بازی میکند. تیمی که پارسال درخشید و امسال منتظریم تا ادامۀ درخشش تیم را با نفراتی چون صالح فروتن به رهبریِ «سرجان ایوانوویچ» ببینیم.
صالح فروتن در 10 سال گذشته، بازی در تیمهای مختلف نوجوانان و جوانان ایران، تیم ملی و تیم ب و تیمهای مطرح باشگاهی را تجربه کرده.
پسری صالح در بسکتبال ایران که فروتنی از صفات برجستۀ اوست.
گفت و گوی سرضرب این هفته در خانۀ بسکتبال ایران را با بازیکن تیم بسکتبال آویژه صنعت پارسا مشهد بخوانید:
شجرهنامه نوشتید؟
نه.
برادر؟
ندارم
خواهر؟
دو تا. یکی بزرگتر و یکی کوچکتر
پدر و مادر اهل کجا هستند؟
مشهد.
پدر و مادر چه تصویری از کودکیهای خودشان به شما میدهند؟
زیاد نگفتند فقط میگویند زندگیها سادهتر بود.
چه نوع داستانهایی را برات تعریف میکنند؟
داستان خاصی نه اما به صورت گذرا چرا. زندگیشون خیلی شیرین بود و همۀ خانواده با هم بودند.
توصیفی از پدر؟
با معرفت و مشتی. خیلی خیلی ادب و احترام برایش مهم است. از بچگی روی ادب و شعور سه تاییمون تأکید داشت.
توصیفی از مادر؟
قهرمان زندگی ماست. خیلی زحمتکش و پایۀ اصلی زندگی. همیشه کنارم بوده و هر چی دارم از مادرم دارم. هر چقدر تشکر کنم باز هم کافی نیست. حواسش به خورد و خوراک و تمرین هست.
«فروتن» زاده شدی؟
واقعاً نمیدانم. باید بقیه بگویند.
یک توصیف از خودت؟
اصلاً نمیدانم.(خنده)
بدعنقی؟
گاهی اوقات.
شاد و شنگولی؟
نه زیاد.
مهربانی؟
در حد توانم بله. دیگران به من میگویند مهربانم.
آخرین بار که مهربانی کردی؟
یک نفر نیاز مالی داشت و پول لازم بود.
بدعنقیات کی بود؟
بستگی به مودم دارد اما زیاد بدعنقی میکنم.
علم بهتر است یا ثروت؟
جفتش خوبه. علم با خودش ثروت میآورد و همینطور برعکس اما در مجموع علم.
مشهور بودن خوب است یا محبوب بودن؟
اگر یک نفر مشهور باشد اما محبوب نباشد جالب نیست. تا جایی که خودم را میشناسم دوست دارم محبوب باشم و دوستم داشته باشند تا مشهور باشم.
بهترین اسباب بازی دوران بچگی؟
تفنگ بادی داشتم که خیلی دوستش داشتم. در بچگی تصادف کردم که فردی که با من تصادف کرده بود برای من اسباب بازی آورد. هنوز دارمش.
کار «خانه» بلدی؟
بله. خیلی خوب جاروبرقی میکشم. ظرف شستن بلدم.
آشپزی؟
اصلاً بلد نیستم.
دکمه پیرهنت بیفته خودت بلدی بدوزی؟
چون مامانم خیلی خیاط ماهری است از روی تنبلی میدهم او بدوزد اما خودم بلدم.
کار هنری کردی؟
نه، اما خواهرم نقاش و هنرمندی تمام عیار است.
چه وقتهایی موسیقی گوش میدهی؟
علاقه شدیدی به موزیک دارم. در رانندگی و در پروازهای تیم، با هدفون آهنگ زیاد گوش میدهم.
به گل علاقه داری؟
در حد معمول.
تا حالا به کسی گل دادی؟
بله. به کسی که خوشحالش کنم گل دادم. به دوست یا مادرم.
گل دادن رو دوست داری یا گل زدن رو؟
هر کدام یک لذتی دارند.
شغل؟
بسکتبالیستم و کار دیگری ندارم.
ازدواج؟
نه (با تأکید).
فیلم دوست داری؟
تا حدودی.
ترسناک؟
دوست دارم.
پلیسی و هیجانی؟
نگاه میکنم. اما خیلی فیلمی نیستم.
ماهیگیری کردی؟
نه.
سرمیز غدا ایرادگیری؟
ایراد نمیگیرم چون زحمت کشیده شده تا آماده شده. ایراد هم گرفتم اما خیلی کم پیش آمده.
تفریحات خارج از بسکتبال؟
دوست دارم با خانوادهام باشم. تفریح خاصی ندارم اما پلیاستیشن بازی میکنیم به مسافرتهای خانوادگی میرویم یا وقتم را با دوستان خیلی نزدیکم میگذرانم.
سرجان؟
خیلی آدم فهمیدهای است و قدرت درک بالایی دارد. چه در بسکتبال و چه، بیرون از بسکتبال در دوستی و آداب اجتماعی بی نظیر است.
حامد حدادی؟
اسطوره و قهرمان.
حامد آفاق؟
بهترین شوتیست آسیا.
بسکتبال مشهد؟
نمیدانم
تورج امدادی؟
هیچ چیزی ازشون ندارم که بگویم.
بسکتبال خودت؟
از سوم راهنمایی.
چطور؟
دبیر پرورشی مدرسه آقای شافعی به من گفت چون قدم بلند است بروم مجموعه ورزشی آستان قدس و نامنویسی کنم.
علاقه داشتی؟
نه. فوتبال بازی میکردم. تا دو سه ماه بعد از رفتن به تمرین اصلاً علاقهای به بسکتبال نداشتم و کفش و لباس هم نخریدم.
استعداد چی؟
وقتی به کلاسهای استعدادیابی بسکتبال رفتم گفتند دارم.
کی راضی شدی که بروی؟
دو سه هفته بعد با اصرار خودِ آقای شافعی. پدر و مادرم هم از اول موافق بودند.
مربیان؟
داریوش شجاع و مجید جلیلی. بعد از دو سه هفته باز هم غیبم زد تا دوباره پیدام کردند و بردندم سر تمرین. مربیانم از ابتدای شروع کارم برای من زحمت کشیدند.
تیمهای ملی؟
نوجوانان و جوانان. تیم ملی و تیم ب.
مسافرتهای خارجی؟
خیلی زیادند. چین، ژاپن، لبنان، مغولستان، و … اروپا.
کجا خیلی خوب بازی کردی؟
با تیم جوانان ایران در مسابقات جهانی مقابل کرواسی و کانادا و آرژانتین. جا دارد از مربیان ملی که برای من زحمت کشیدند تشکر کنم.
بدشانسی؟
دو بار مصدومیتم که متأسفانه موقعیتهای زیادی را از من گرفت. مصدوم که شده بودم مادرم مثل یک پرستار یک ماه و نیم فقط به من میرسید.
موقعیت بازی؟
پوزیشن 4.
قد؟
203 سانتیمتر.
وزن؟
113 کیلو.
تولد؟
1 / 3 / 1373