این گزارش به دوران کرونا برمیگردد. زمانی که آیدین مقیمی در اینستاگرام خود با سعید فتحی گفت و گو کرد. سرمربی تیمهای جوانان 1996 و 1998 تیم ملی 1377 و تیم امید ایران 2000.
این گزارش در نقد حرفهای فتحی و در همان زمان در کانال تلگرامی کاوش بسکتبال منتشر شد و با کمی تغییرات که نظر نویسنده است، در سایت خانه بسکتبال ایران بازنشر شده است.
سعید فتحی در سال 1379 در پی امضاء پروتکل همکاری ایران و کوبا، و استخدام مربیان کوبایی، زیر بار مسئولیت تیم جوانان ایران نرفت. تیمی با حضور مرحوم آیدین نیکخواه بهرامی، صمد نیکخواه بهرامی، سامان ویسی، حامد آفاق، جواد داوری، امیر لباف، علیرضا هنردوست، حامد سهرابنژاد و … اگر چه مدت کوتاهی در سالهای قبل از جمله سفر مجارستان در سال 1378 تعدادی از آنها در اردوهای گلخانهای فتحی دیده شده بودند اما با آمدن خورخه کبرا ریرز هدایت تیم جوانان به این مربی کوبایی و ابوالفضل یاوری مربی اصفهانی داده شد.
فدراسیون وقت به فتحی پیشنهاد داد از بین دو تیم جوانان و امید ایران یک تیم را انتخاب کند. تیم امید، شاکله بازیکنانی بودند که در رقابتهای جوانان 1996 و 1998 زیر نظر فتحی بودند. در دوران آمادهسازی این تیم فتحی بارها فدراسیون غضنفری را زیر فشار خواستههای خود قرار داده بود. چند بار نیز صحبت از استعفاء کرد یا توسط برخی بازیکنان مثل محمدرضا اسلامی، با نوشتن نامه خطاب به غضنفری ریاست وقت فدراسیون بسکتبال، از بازیکنان امضاء میگرفتند و نارضایتی خود را از شرایط اردوها اعلام میکردند.
همان موقع انتقاداتی به انحصارگرایی در تیمهای ملی شنیده شد اما بخش اعظمی از افراد در «اردوی انحصار»، از عنوان نهمی جوانان در آسیا خوشحال شدند! در صورتی که پایههای اصلی تیم ملی قدرتمند از همین تیم بنا گذاشته شد.
فرایند بنیادی بسکتبال با متولدین سالهای بعد که به بسکتبال آسیا بخورد ادامه پیدا کرد که از کارهای مؤثر فتحی در ریلگذاری بسکتبال ایران بود. بازیکنانی مثل مهدی کامرانی هم که فتحی اعتقادی در اردوها به او نداشت، از سال 1381 در تیمهای باشگاهی درخشیدند و خود را در تیم ملی ثابت کردند.
فتحی بیشترین نقش را در درخشش ستاره بینالمللی بسکتبال ایران، حامد حدادی داشت. یک استعداد فیزیکی خدادادی که خودِ فتحی با 2 متر قد، بلد بود چگونه به یک 218 سانتیمتری تمرین بدهد. پس از فتحی، حدادی پدیده بزرگی شد که تمریناتش تحت تأثیر تعدادی از مربیان خارجی قرار گرفت، اما در سرسختی ذهنی، تلاش، و رویکرد کلی او به بسکتبال، تنها کسی که کمکش کرد، فتحی بود.
ممکن است فتحی با همان گروهی که برای اولین بار با صغرسنیها جمع کرد به موفقیتهای بینالمللی جز یک عنوان پنجم نرسیده باشد اما برنامهریزی او برای تمرین، هدفمند بودن اردوها و بهرهگیری از دانش روز بسکتبال آن هم در موقعیت جهانی بسکتبال در دهه 90، ایدههای نو و متفاوتی در بسکتبال به وجود آورد که سالها پا بر جا ماند. بسکتبال ایران در دوره فتحی دو دوره در سالهای 1999 و 2001 از غرب آسیا هم به مرحله نهایی جام ملتها صعود نکرد. ایران در مسیر تحولات جهانی بسکتبال با ظهور مایکل جردن، تیم رویایی، و تغییرات فزاینده علمی در همان سالها و بعد از آن ناگزیر به تغییر برنامههای منفعل و ایستا بود.
ویترین تماشای برنامههای فتحی با اختیارات نامحدود و در شکل انحصاری خود، با کار گلخانهای تا قبل از 1381 باقی ماند اما اثرات حدادی تا سالهای طولانی نمایان شد. فتحی در سالهای بعد یک بار به باشگاه پیکان رفت اما ناموفق بود. حاکم بسکتبال (مشحون به تعبیر فتحی) بعد از سالها وقتی به سراغ او رفت که دیگر دیر شده بود و فتحی میل و رغبتی برای دستکاری کردن ویترین خود نداشت. یا نمیخواست در رزومهای که با حدادی به نامش خورد، خدشه وارد کند. هر چند عملکرد ناموفق در باشگاه پیکان بیانگر این بود فتحی بدون اختیارات کامل؛ آنگونه که فدراسیون غضنفری در اختیارش گذاشته بود، قادر به انجام دادن کار خاصی نبود.
چنانچه به تعبیر و اشاره او با «حاکم بزرگ» موافق باشیم این پرسش به وجود میآید؛ در تمام سالهایی که حاکم در بسکتبال حاکمیت میکرد، چرا برج عاجنشینی به مبارزه علیه حاکمان ترجیح داده شد؟ چرا سکوت؟ آن سالها گذشت و نبش قبر نمیکنیم اما در گفت و گوهایمان دو نکته را رعایت کنیم.
اول، دوری جُستن از سلطۀ کاریزمایی که یک نمونهاش در فدراسیون قبلی به همان حاکمیت مطلق و دیکتاتورمآبانه مد نظر فتحی منجر شد و دوم؛ ارثیهی یک ساختارغلط را که از یک زمانی تا زمان ما رشد داشته و ادامه یافته باید خراب کرد و از نو ساخت نه اینکه از درون همان حاکمیت غلط، سکوت و تطهیرش کرد.
از تیم جوانان تا تیم ملی
سعید فتحی در سال 1375 کارش را با پایهگذاری تیم جوانان ایران برای بازیهای 1996 مالزی، در فدراسیون مهرداد آگین شروع کرد. مسئول برنامههای سنین پایه و انتخاب بازیکنان جوان شد.
طرح او با عنوان «فرایند بنیادی بسکتبال»، در دورهای که برنامهریزی در بسکتبال ایران مفهوم امروزی نداشت، بعد از آگین مورد توجه علی غضنفری رییس فدراسیون قرار گرفت. مهمتر از این دو، فتحی مورد توجه و علاقه مصطفی هاشمیطباء رییس وقت سازمان تربیت بدنی بود. ادامهی این توجه به دادن اختیارات بیشتر به او تا سرمربیگری تیم ملی بسکتبال در سال 1997 انجامید. البته قهر رضا شجاعپور سرمربی تیم ملی قبل از فتحی در انتخاب او به عنوان سرمربی تیم ملی در جام ملتهای آسیا در ریاض بی تأثیر نبود.
بعد از دهمی جوانان آسیا در سال 1996، هشتمی تیم ملی بسکتبال در سال 1997 و پنجمی تیم جوانان در سال 1998، فتحی برای اجرای برنامههایش در فرایند بنیادی، مسئولیتها و اختیارات بیشتری گرفت. زیرا بعد از موفقیت تیم ملی در جام ملتهای 1993 جاکارتا، بهترین عنوان بسکتبال ایران، پنجمی جوانان در آسیا بود که فرایند فتحی را باورپذیر کرد.
آیا هالیلوویچ، شناسنامهها را دستکاری کرد؟
در مورد نسل طلایی در برخی گفت و گوهای لایو به نظرم گاهی وقتها شکلگیری «سلطه کاریزمایی»، سایه سنگین خود را روی خاطره گویی میاندازد.
سعید فتحی مربی بسکتبال در سالهای 1375 تا 1380 یا به تعبیر خودش کسی که 7 سال در سالن آزادی زندگی کرد و صاحبخانهاش «علی نوری» بود، در لایو اینستاگرامی «آیدین مقیمی» از همان سالها گفت و محمود مشحون را «حاکم بسکتبال» خواند نه «خادم».
سعید فتحی از یکسری افراد نام برد اما از یک عده دیگر نه. جالب اینجاست که افرادی که فتحی از آنها نام برده است در زمان «حاکمیت مشحون» (به تعبیر فتحی)، در حال محکم کردن پایههای همان حاکمیت غلط بودند. افرادی که سال به سال حضور فتحیها را در بسکتبال کمرنگ و کمرنگتر کردند و خود را به حاکمیت چسباندند. چون با عافیتظلبی کارشان جلو میرفت. این میراث شوم همچنان پابرجاست و مرگ تدریجی بسکتبال را بدون فضای نقد و حق اعتراض، رقم زد.
فتحی از کسانیکه دستشان از بسکتبال ایران کوتاهتر بوده تا میتوانست انتقاد کرد. دربارهی روسمیر هالیلوویچ مربی بوسنیاییتبار یوگسلاوی سابق که بعد از مدت کوتاهی به دلیل موضعگیریهای تند فتحی علیه او، ایران را ترک کرد، گفت او برای بازیکنان جوانان در سال 1996 شناسنامه صغرسنی گرفت.(در مورد اینکه هالیلوویچ در آن مدت کم در مورد شناسنامههای بازیکنان نقشی داشته یا نه به بررسیهای بیشتری نیاز است). همان بازیکنان دو سال بعد با تیم جوانان زیر نظر فتحی بودند و تیم در مسابقات جوانان هند پنجم شد. او در طول گفت و گوی خود به نتیجهگرایی در ورزش ایران حمله کرد در حالی که سال 98، با استفاده از بازیکنان صغرسنی، نتیجهگرایی را به اخلاقگرایی ترجیح داد.
انتقاد از روش مهمت بچیروویچ در بازیهای آسیایی 2014، نبش قبر بود اما فتحی گفت بازیهای جام جهانی 2019 را اصلاً ندیده است و اظهار نظری هم در این زمینه نکرد!
سعید فتحی بسکتبال ایران را در اواخر دهه 70 ریلگذاری کرد و ایدههای نو آورد. او فارغالتحصیل رشتۀ معماری از دانشگاه تهران است. دارای پشتکار و صاحب اندیشه که 25 سال پیشتر بنیانهای فکری بسکتبال را با اقتضائات همان زمان به درستی پایهگذاری کرد. دورانی که بسکتبال تجربهگرا بود و مباحث علمی از سوی چند نفر مثل مجید توفیق، پیگیری میشد. در آغاز دهۀ 70 با آمدن توریزانو مدرس ایتالیایی، جوانترهای کلاس او مثل زندهیاد فرهاد هژیر، رضا مهندسی و سعید فتحی، با کارنامه بازی ملی و مربیگری در دانشگاه، تئوریسینهای آن روزهای بسکتبال شدند. این سه نفر در همان دوران از طریق نشریات علمی که به تازگی به عرصه رسانههای آن زمان وارد شده بودند، آموزههای توریزانو را انتشار دادند که الگوی آموزشی خوبی برای مربیان شد. پیش و پس از این دورهها نیز کتابهای علمی در زمینه بسکتبال توسط مهندسی و هژیر چاپ شده بود.
میتوان گفت فتحی، به نوعی ایدههای خود و دوستان دانشگاهیاش را عملیاتی کرد و به این ترتیب ذهنیت جدیدی در کار پایهای بسکتبال ایران پدید آمد. اگر چه دو نفر دیگر به واسطهی شخصیت آرام و موقعیت اجتماعی چندان تمایلی به تبلیغات نداشتند اما فتحی هم برای معرفی این دو تلاشی نمیکرد. حتی در مقطعی که قرار شد بین تیم امید و جوانان یک تیم را برگزیند، با یکی از این دو نفر به مشکل خورد. رضا مهندسی که خود آن زمان مشاور عالی و اول علی غضنفری، ریاست فدراسیون بسکتبال بود.
فتحی از سال 1375 تقریباً تمامی پتانسیلهای بسکتبال را در اختیار گرفت. نوعی انحصارگرایی در همان دوران به وجود آمد که باید با اقتضائات تاریخی همان دوران بررسی شود.
از سلطهی کاریزمایی دوری کنیم
در گفت و گوهای لایو اینستاگرامی ما با سه مسأله در ارتباط هستیم. گذشته، حال و آیندهی بسکتبال. نسبت این گفت و شنودها با گذشته، خاطره است.
انتقال تجربه به نسلهای بعد، نکتۀ مثبت دیگری است که مصاحبه شونده با نام پیشکسوت و مربی سابق تیم ملی، از اجتماع خاطرات در ویترین کارهای خود دارد. طرفداران این افراد از طریق این خاطرات به گذشته پیوند میخورند که این حس نوستالژیک خوبی است. اینها عامل و باعث ترویج اخلاق در جامعه است اما این گفت و گوها در عین حال میتواند کارکردهای منفی هم داشته باشد.
یکی از این کارکردهای منفی اسطوره سازی از طریق گفت و گوهاست. ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، در مورد اسطوره و افسونزدایی بسیار گفته است. «سرسپردگی غیرعادی به قداست یک شخص، یک قهرمان و یا کسی که خصائلی نمونه دارد» تعریفی از اسطوره یا کاریزماست. یکسوی شکلگیری سلطه کاریزما خود شخص است اما جنبه دیگر این است که «این سلطهی کاریزما، قائم به ذات بهوجود نمیآید و شرایط اجتماعی و فرهنگی» است که در ایجاد آن تعیین کننده است.
افشین رضاپور