به استعدادیابی نقدی وارد نیست. نفس کار خوب است که یافتن استعدادهاست اما مسأله ما «توهم استعدادیابی» است که این روزها بعضیها عجیب فاز استعدادیابی برداشتند و توهم استعدادیابی زدند.
استعدادیابی کارخانه نیست که تولیدات آن را یک عده در یک زمان مشخص برعهده داشته باشند و بدون شناخت مأموریتها، اهداف و مسیرهای تحقق آنها، مدام دم از استعدادیابی و استعدادپروری بزنند و شعار تغییر ناگهانی و یک شبه در بسکتبال بدهند.
به قول گفتنی «کجا بودی تا حالا»؟
با یکسری تقلید و کپی کردن کارهای 25 سال پیش که مال دیگران بود و همان موقع به شکست انجامید، امروز میخواهند نسخهی استعدادیابی بپیچند! همان زمان به کاری که میشد، اعتقادی وجود نداشت آخرش بازیکن با سن شناسنامهای جایگزین میکردند!
همان تفکر انحصارطلبانه در ردههای سنی تا قبل از تابستان 1379، تیم جوانان 2000 را گردن نگرفت چون دلیلش این بود حالا که قرار است اینها ببازند بگذارید با مربی کوبایی ببازند! میدانید که کدام تیم را خدمتتان عرض میکنم؟ همان تیمی که مهدی کامرانی در اردوهایش خط خورده بود و بعدها بازیکنانی مثل صمد نیکخواه بهرامی، سامان ویسی، حامد سهرابنژاد، حامد آفاق و … از دلش بیرون آمدند.
مسئول استعدادیابی آن دورهی طلایی بسکتبال، تفکر انحصارطلبانه نبود و تقصیر باختها و حذف استعدادهایی که به دلیل کوتاهی قد به خانه برگشتند را هم به گردن کسی نباید انداخت. آن دوره هر کسی به اندازهی سهم خودش زحمت کشید یا قصدش این بود گرهای از مشکلات بسکتبال را باز کند. اما مسألهی «پرمدعا» بودن و «توهم استعدادیابی» یک امر جداگانه است.
پیش از هر کاری یا مسئولیت دادن به کسی (تازه اگر بدون رانت، یک جایی به او داده باشند) ابتدا باید «توانایی» و «ظرفیت» افراد را خوب سنجید. هر کسی که ادعا میکند، اول ببینیم در حیطهی کاری خودش بنا به سن و سابقهاش، چه اثراتی در بسکتبال داشت که امروز در دورههای نزول بسکتبال مدعی کارهای زیربنایی است.
آیا کار زیربنایی مثل استعدادیابی، به لب و دهن و شعار با همان امکانات 50 سال پیش است یا، یک مدل مدیریتی، در فرایند آموزش، یادگیری و استعدادیابی با زنجیرههای متصل به هم در نظام جامع و راهبردی و مدون ورزش است؟
وقتی ادعاهای افراد بیبار و بیکار و لب و دهن را بررسی میکنیم، هیچکدام از این فرایند و مؤلفههای استعدادیابی و پروری را مشاهده نمیکنیم. صرفاً افرادی که فکر میکنند جا ماندند و از بدِ روزگار، امروز با رانت و تقلای چاپلوسانه، یک جایی به آنها دادهاند که جایشان هم نیست!. خودشان هم باورشان نمیشد یک روزی اینجا باشند چون ظرفیت اثردهی در بسکتبال نداشتند.
حالا آوردندتان، کمی از ادعاهایتان کم کنید. به اندازهی ظرفیتتان حرف بزنید.
ورزش ایران در راستای استعدادیابی؛ قوانین محدودکننده و مشکلات مالی و فقر امکانات دارد. استعدادیابی با «مشاهده»، از مدرسه شروع میشود و در ادغام مدرسه با آکادمیها و تیمهای بسکتبال ردههای سنی باشگاهها، امتداد مییابد. معلم ورزشی که مربی بسکتبال نیست با مربی بسکتبال در تیمها همکاری میکند. اینجا اولین جرقهی استعدادیابی زده میشود. بین مدرسه با آکادمی یا باشگاه.
حامد حدادی به عنوان یک استعداد فیزیکی توسط زندهنام ناظم سلامی کشف شد. سعید فتحی در دورهای که برنامهریزی مدون وجود نداشت، حدادی را در یک دورهی تمرینی طولانیمدت زیر نظر گرفت. ورود به میدان رقابت باشگاهی و سپس سایر موقعیتها و تکرار تجربههای فردی و… حدادی به واسطهی هوش ذاتی خودش به نسبت سایر بلندقامتان، به یکی از نخبگان بسکتبال ایران و آسیا تبدیل شد. یک فرایند برای یک استعداد فیزیکی که 50 درصد بسکتبالش را حل کرده بود.
همان موقع هم استعدادیابی به شکل امروزی از مدرسه و باشگاه صورت میگرفت مثل پویا تاجیک از منطقه 8 که رضا خلیلی کشفش کرد و به اردو فرستاد. مربیان یا مسئولین که در برههای کار استعدادیابی میکنند، صاحبان استعداد نیستند و مثل یک کارخانه، تولیدات استعداد هم ندارند. منتسب کردن افراد به استعدادیابی در پروژههای تبلیغاتی، نشانهی بیسوادی و نرسیدن به بلوغ اجتماعی در فهم درست و کاربست مفاهیم بسکتبال است.
در استعدادیابی و پروری، به عنوان زنجیرههای متصل و با وجود مؤلفههای فراوان، «فردیت» نقشی ندارد بلکه یک کار «جمعی» است. مضحکترین قسمت ماجرا این است که بخواهیم در پروژههای تبلیغاتی، به جای پروسهی فرایندسازی و توانمندسازی آکادمیها و باشگاهها که محل رشد بازیکنان است، فدراسیونها را ناجی استعدادیابی معرفی کنیم.
فدراسیونها در سیستم دولتی ورزش ایران، «تمامیتخواه» هستند و به جای توانمندسازی آکادمیها و باشگاهها، سعی میکنند موضوعیت استعدادیابی را فقط و فقط به دورهی خودشان معطوف کنند. حتی برای هماهنگی و همکاری با آموزش و پرورش (در مواقعی برعکس) اقدامی صورت نمیدهند، تا نقش «تمامیتخواهی» خود را حفظ کنند.
ما در این مملکت هر چقدر ابزار و امکانات و باور استعدادیابی نداشته باشیم (پول و امکانات داریم اما جای دیگر خرج میکنیم)، با یک نگاه تاریخی، «پیشینهی استعداد» داریم که هیچ فردی به تنهایی یا هیچ فدراسیونی در هیچ دورهای نمیتواند ادعا کند پدیدآورندهی پیشینهی استعداد ورزشی در ایران بوده است. حال در هر کدام از رشتههای ورزشی که باشد.
استعدادیابی در ایران با وجود مشکلات مدیریتی و تنگناهای سرمایهای، به عنوان یک فرایند و یک پروسه در «پیشینهی استعداد» تعریف میشود. «نیروی انسانی» و «زمان» مانند تیم جوانان 2000، تیم جوانان 2004، و تیم جوانان 2008، با بالاترین نفرات و استعدادهای خودجوش که به تیمهای ملی معرفی کردند، حاصل چندین عامل و مؤلفهی دیگر بودند که مستعدین؛ پس از شناخت توانایی و ظرفیت آنان توسط دیگران، به بازدهی و شکوفایی در بسکتبال رسیدند. روندی که به لحاظ جایگاه تاریخی بسکتبال ایران ممکن است باز هم با اتکای به پیشنیهی استعداد بسکتبال ایران اتفاق بیفتد. غیرممکن نیست.