لمپنیسم رسانه‌ای بسکتبال

لمپنیسم رسانه‌ای بسکتبال

گاهی در بزنگاههای بسکتبال که نطق بعضی‌ مربیان و سایر افراد باز می‌شود، آدم به این نتیجه می‌رسد برای داشتن بسکتبال خوب، فاکتورهای زیادی لازم است که ما تا رسیدن به بسیاری از آنها فاصله داریم.

کسی هم مقصر نیست چون از بس در دوره‌ها و کلاس‌های مربیگری همینطور محافل بسکتبال برای‌شان X و O نوشتند یا جلوی چشم‌شان زیرآب زدند و بد ِ این یا آن را گفتند، از درک مفاهیم اجتماعی عاجز ماندند.

وقتی هم می‌خواهند راجع به یک رخدادی یا اتفاقی در بسکتبال موضع‌گیری کنند (ای کاش بدون مطالعه نکنند)، آدم از سطحی‌نگری و یک بُعدی بودن‌شان غصه‌اش می‌گیرد که چرا نتوانسته برای این عده کاری کند تا درست، بجا و آگاهانه بنویسند.

قضیه حذف محمد جمشیدی از تیم ملی بسکتبال، یک نمونه‌ی رفتار فرهنگی در جامعه بسکتبال را نشان داد. درست شبیه محمع انتخابی ۹ اسفند ۱۴۰۰ که  گروههای درگیر موضوع انتخابات سوراخ دعا را گم کرده هر یک به جان هم افتادند تا سرانجام آنچه نباید می‌شد، شد. یک عده از دعواهای یک عده دیگر کمال تشکر و امتنان را داشتند و بر خر مراد نشستند.

الانم در موضوع جمشیدی هر کسی از یک زاویه‌ای وارد بحث می‌شود و نظر شخصی می‌دهد که عیبی ندارد اما مشکل از جایی پدید می‌آید که سطحی‌وار از کنار حذف ستاره می‌گذرند و به دیگران نهیب می‌زنند که شما هم بگذرید!

چرا قضیه‌ی جمشیدی را انقدر بزرگ می‌کنید؟

چهار تا لیچار هم نثار دیگران می‌کنند و به جد و آباد هاکان دمیر صلوات می‌فرستند که این کار را (حذف جمشیدی) کرد.

با وجود دیدگاههای مثبت و منفی در خصوص حذف جمشیدی اما لمپنیسمی که در هر موقعیت و فعالیتی در بسکتبال پدیدار می‌شود ذیل رفتار فرهنگی جامعه بسکتبال نگران‌کننده می‌نماید.
این نوع رفتار چه از جانب یک مربی درجه چندم پرمدعا باشد و چه افرادی با هر نوع بی‌سوادی رسانه‌ای، بررسی زوایای مختلف یک پدیده را به بیراهه برده و نتیجه‌گیری و جمع‌بندی در خصوص یک مشکل برای پیدا کردن راه‌حل‌های منطقی را مختل می‌کند.

این مطلب را هم مطالعه کنید؛  ما و 200 سال عقب ماندگی

لمپنیسم در بزنگاهها و مباحث ضروری که نیاز به بررسی‌های همه جانبه دارد، دائم در حال خط و نشان کشیدن برای دیگران است و سر گذر خبرنگار عربده می‌کشد و هماورد می‌طلبد. به گونه‌ای که شاید برخی اهالی بسکتبال را تحت تأثیر این جریانات و هیجانات و افراد و صفحات بی‌شکل قرار داده تا نتوانند به درستی تصمیم بگیرند و در دوراهی تردید گفتن و نگفتن؛ نوشتن یا ننوشتن قرار بگیرند.

حرف زدن در مورد یک ستاره بدون شناخت خط سیر ِ «تولد – ظهور»، زبان به بیراهه بستن است…

بدتر از آن مقایسه‌اش با افرادی است که هنوز مثل یک ستاره در سال‌های متمادی با احساس و علاقه و شادی و غصه‌ی مردم روبرو نشدند اما با چهار تا فحش و بد و بیراه به خبرنگار و کارشناس، انتظار دارند با نفرات مورد نظر خودشان نیز مثل یک ستاره برخورد کنند.

دیدگاهتان را بنویسید